امیر مهدی عزیزم الان که به تو نگاه میکنم بارها و بارها به خود میگویم این تویی که انقدر نگران راه رفتن و حرف زدنت بودم ؟! نگران دل درد ها و گریه های شبانه ات ...تب های گاه و گاه .... دندان در اوردنت چکاب ماهیانه و واکسن هایت...الان انقدر ان روزها برایم دور از ذهن شده که فراموش کرده ام برای چکاب سالیانه ببرمت!!!پسر عزیزم روزی هزار بار خدا را شکر میکنم به خاطر داشتنت بزرگ شدنت قد کشیدنت و .....لحظه لحظه بودنت! امروز تو را روی دوچرخه میبینم همین تویی که انقدر غصه میخوردم که نمیتواند رورویک سوار شود!!!!خداوندا شکرت !شکر به خاطر همه چیز .... انشاالله فردا ها تو را ببینم که برخلاف مامان گواهی نامه ات را گرفته ای نازنینم!ت...